www.meymand.com شهر باستاني گور

 

شهر باستاني گور و فيروزآباد كنوني

كاخ- آتشكده سنگ نگارة فيروزآباد و سنگ نبشتة پهلوي آن:

علي سامي

فيروزآباد كنوني را در عهد باستان «اردشير كوره» و «شهر گور» ميناميده‌اند كه معرب آن «جور» گرديده است. اين شهر در روزگاران گذشته يعني عهد شاهنشاهي ساساني و سده‌هاي نخستين اسلام، مركز كوره اردشير و يكي از پنج ناحية معروف پارس را تشكيل ميداده است نام كنونيش بنا بگفته مقديسي تاريخ‌نويس سده چهارم هجري چون خوش‌آيند امير عضدالدوله ديلمي نبوده كه بگويند: «ملك به گور رفت» يعني به شهر گور رفت، به فيروزآباد تبديل گرديد و ظاهراً اين نام بايد از نام «فيروز» نياي انوشيروان گرفته شده است. راه شيراز به بندر باستاني سيراف از همين شهر ميگذشته است.

گسترش كوره اردشير در عهد ساساني و سده‌هاي نخستين اسلام از شيراز تا درياي پارس و جزاير جنوبي از خارك تا قشم، و از خاور به دارابگرد و از باختر به بيشاپور و كازرون محدود ميگرديده، پس از كوره استخر از بزرگترين كوره‌هاي پنجگانه فارس بوده است. امروز نيز از آن لحاظ كه نخستين آثار و سنگ نگاره از بنيان‌گذار شاهنشاهي ساساني را در كنار خود نگاهداشته است، و بمناسبت نماياندن معماري عالي و هنر شگرف اين دودمان برجسته، در ديد باستان‌شناسان و پژوهندگان و تاريخ‌نويسان، يكي از جاهاي با ارزش و باستاني كشور بشمار مي‌رود.

بناي اين شهر را به عهد اردشير بنيانگذار شاهنشاهي ساساني نسبت ميدهند، و تاريخ‌نويسان اسلامي مانند ابن‌فقيه (سده سوم هجري) و مقديسي و اصطخري (سده چهارم هجري) نيز اين مطلب را تأييد نموده‌اند:

اردشير پس از گسترش فرمانروائي خود در خاك پارس و كرمان و نواحي كرانه درياي پارس، پيش از شكست اردوان پنجم واپسين شهريار اشكاني، در فيروزآباد كاخ و آتشكده‌اي بساخت. كاخ فيروزآباد نخستين بناي طاقدار سبك ايراني و كار معماران و مهندسان ايراني است كه از دوره‌هاي باستاني بجا مانده است و در اين شهر بهتر از هر جاي ديگر معماري عالي زمان ساسانيان را مي‌توان بخوبي ديد و شناخت. پس از آن در سروستان و بيشاپور كازرون، البته پس از ايوان و طاق مدائن.

اردشير شهرهاي ديگري در حوزه شاهنشاهي ايران ساساني ساخته است، كه در تاريخ بلعمي چند تائي از آنها را باين شرح نام برده است: «به پارس شهر جور و آنرا «اردشير خوره» نام كرد، و شهري ديگر بنام «رام اردشير» و ديگر هم آنجا نام وي «ريواردشير»، و بناحيت اهواز شهري بنا كرد نام او «هرمز اردشير» و آنرا «سوق‌الاهواز» خوانند، و به سواد شهري بنا كرد نام آن «به اردشير» و آن به عربي «مدائن» است و «ايساباد اردشير» و آنرا «كرخ ميسان» خوانند و به بحرين شهري بنا كرد نام آن «بوذر اردشير» و امروز آنرا خّره خوانند».  فردوسي شهرهاي اردشير را اينطور بيان كرده است:

هوا خوشگوار و  بر از آب كش

به گيتي مرا شارسان است‌شش

هوا مشكبوي و به جوي آب‌شير

يكي   خوانده‌ام   خّره  اردشير

گر آن بر سوي پارس كردم‌گذر

چو رام‌اردشير است شهري‌دگر

كه گردد زيادش ، جوانمرد  پير

دگر   شارسان  اورمزد  اردشير

پر از مردم و آب و سود و زيان

كزو  تازه  شد  كشور  خوزيان

پر از باغ  و  پر گلشن  و  آبگير

دگر   شارسان   بركه   اردشير

پر  از  چشمه  و چارپا و نبات

دود  ربوم  بغداد  و  آب فرات

چو از من سخن بشنوي يادگير

كه  خواني  بنا  پادشاه  اردشير

فيروزآباد پس از جلگه مرودشت، استخر، و بيشاپور كازرون، از جاهاي باستاني فارس و بلكه كشور ايران است كه آثار و نقوش از وران گذشته در كنار و پيرامون خود بيادگار نگاهداشته كه هر كدام به نوبه خود از آثار گرانبهاي ادوار باستاني ما را تشكيل ميدهد.

در سوي باختري شهر كنوني، آثار صفه‌اي از سنگهاي گران‌وزن ديده ميشود، كه سبك سنگ تراشي و اندازه و طرز نصب سنگها به حجاري و كارهاي دوران هخامنشي شباهت دارد. تكه‌اي از تنه يك ستون از سنگ سياه رنگ كه اينك در مدخل امام‌زاده‌اي در همان حوالي صفه افتاده و شبيه تنه ستونهاي بكار رفته در تخت جمشيد ميباشد، اين حدس را تأييد مينمايد كه صفه نامبرده بنائي از دوران هخامنشي بوده كه پس از آن، در زمان اردشير نسبت به ترميم و تجديد و گسترش آن اقدام شده است. زيرا معروف است كه اسكندر آب بر روي شهر بست تا شهر ويران گردد و چندي اين جلگه بصورت باتلاق و درياچه درآمده بود.

مقديسي از وجود آتشكده‌اي در دروازه شهر سخن ميگويد كه نبشته‌هاي پهلوي داشته و يادآور ميشود كه براي ساختمان اين پرستشگاه سي هزار دينار زر مصرف گرديده. و باز همين مورخ از يك ميدان بزرگ در ميان شهر و از باغهاي فراوان گل سرخ ياد كرده است و مينويسد: «كه از هر دروازه شهر كه شخص بيرون رود تا شش كيلومتر در باغ و ساختمان راه مي‌پيمايد». قزويني هم از گلهاي سرخ ممتاز و فراوان فيروزآباد توصيف بسيار كرده و مينويسد: كه بهترين انواع گل سرخ كه شهرت همه جائي دارد، در باغهاي اين شهر باندازه بسيار موجود و بهمين مناسبت يكي از صادرات عمده اين شهر در عهد باستاني گلاب بوده است.

ياقوت حموي تاريخ‌نويس سده هفتم هجري در معجم‌البلدان در توصيف اين شهر نوشته:

«كه خوش آب و هوا، پاكيزه و زيبا و سبز و خرم است. از هر سو كه شخصي بخواهد وارد اين شهر شود بايد شش ميل در باغ و بوستان و از زير درختان سبز و خرم بگذرد تا به دروازه شهر برسد. در هجوم «تازيان» شهر گور، سالها در محاصره بود، و مردم آن شهر براي نگاهداري مرز و زادگاه خويش مدتها دليرانه پايداري نمودند. اما پس از سالها ايستادگي بواسطه نداشتن خوراك و خواربار پايداريشان شكسته شد و شهر بدست تازيان افتاد، و نام آنرا معرّب ساخته «جور» گفتند و عضدالدوله از پادشاهان آل‌بويه كه در تشييد اصول ملي ايراني خدمات بزرگي انجام داده، براي اينكه عمل تازيان را در نامگذاري اين شهر به «جور» ملغي كرده باشد نام آنرا به «فيروزآباد» مبدل ساخت. و همچنين وي نوشته است كه اسكندر هنگام محاصره فيروزآباد آب رودخانه را تغيير مسير داد و شهر در آب متراكم غرق و ويران گرديد، و همانطور بود تا زمان اردشير كه باتلاق را خشكانيده و شهر تازه‌اي ساخت!» اين داستان تا حدي بعيد بنظر ميرسد زيرا نمي‌توان باور كرد كه جلگه‌اي با اين موقعيت پانصد سال متروك و باتلاق مانده باشد.

اصطخري مورخ ديگر سده چهارم هجري بهمين مضمون نوشته‌است: جاي كنوني شهر استخر آب راكدي بود، اردشير بابكان چون نذر كرده بود در جائي كه بر دشمن خود پيروز گردد شهري بسازد و چون بر يكي از دشمنان خود در همين جا پيروز گرديد، دستور داد آب آنرا با كندن كانال‌هائي بخشكانند و شهر را در آن جايگاه بسازند. و نيز از يك بنا بنام «طربال يا ايوان» سخن بميان آورده كه در ميان شهر برفراز تلّي ساخته بودند. اين بنا اكنون ويرانه و سنگهاي آن هر اندازه مانده روي همان تل و در كنار مغرب شهر كنوني فيروزآباد جلب نظر را مي‌نمايد.

بنابراين فيرزآباد از زمان ساسانيان شهري بزرگ و باندازه شهر استخر وسعت داشته، مانند ساير شهرهاي ساساني گرد ساخته شده و چهار دروازه داشته است: دروازه شمالي بنام دروازه هرمز، دروازه جنوبي بنام اردشير، دروازه خاوري بنام مهر (ميترا) و دروازه باختري بنام بهرام.

ساختمانهاي باستاني فيروزآباد :

در فيروزآباد و پيرامون آن آثار و ساختمانها و دژها و سنگ نگاره‌ها و سنگ نبشته‌ايست كه بذكر آنها مبادرت مينمايد:

در سوي باختري شهر كنوني صفه‌اي مربوط به يك كاخ يا پرستشگاه باستاني از سنگهاي گران‌وزن ديده ميشود، كه سبك حجاري و اندازه و نصب آنها بي‌شباهت به حجاريها و كارهاي دوره هخامنشي نيست. تكه‌اي از يك ستون خاكستري رنگ مايل بسياه با تراش شياردار شبيه ستونهاي كاخ تچر تخت جمشيد در كنار بقعه امامزاده جعفر، اين حدس را تقويت مينمايد

فيروزآباد- قصر قلعه دختر- قرن سوم ميلادي

 كه اين ويرانه شايد در نخست مربوط بزمان هخامنشي‌ها بوده، همانند كاخهاي كوچك سَرَوان ممسني و تپه حكوان‌كوار و برازجان، پس از برچيده شدن شاهنشاهي هخامنشي، ويران و به سرنوشت ساير آثار ديگر اين دودمان دچار گرديده، پس از آن، در زمان اردشير نسبت به احياء و توسعه آن اقدام شده باشد. درازاي صفه در حدود هشتاد متر و پهناي آن شصت و پنج متر مي‌باشد. در ميان آن صفّه، چهار طاق بلندي به ارتفاع حدود هشت متر و نيم و پهناي بيست و شش متر باطاقهاي ضربي مسقّف بوده است. نظرانداز صفّه و مخصوصاً چهار طاقي روي آن وسيع و زيبا، و از فراز آن منظره تمام شهر و باغهاي دورن و برون بخوبي نمايان بوده، بطوريكه نوشته‌اند، از محازي صفه نهر و جدولي ساخته بودند كه آب به شكل آبشار از يكسوي آن جاري، و از سوي ديگر خارج ميگرديده است.

بناي نامبرده در دوره اسلام ويران گرديده، زمان اصطخري (سده چهارم هجري) ويرانه‌اي بيش نبوده كه بهمان وضع آنرا توصيف كرده است. امروز نيز حدود صفّه تا حدي معين و مشخص، و مقداري از سنگهاي آن ساختمان در همان اطراف پراكنده و براي رهگذري كه برفراز آن ميايستد، دوران شكوه و عظمت ديريني را حكايت مينمايد.

دويست متري جنوب اين ويرانه، مناره سنگي چهارگوش بلندي موجود است كه هر ضلع آن تقريباً ده متر و بيش از بيست و پنج متر بلندي دارد، و بوسيله پلكان مارپيچي كه در اطراف آن بوده ببالاي برج ميرفته‌اند.

قلعه دختر :

در وسط تنگاب، بر قله كوه ساخته شده است. اين دژ معظم و مفصل از سنگ و گچ و داراي اطاقها و بناهاي تودرتوي مفصلي بوده است. از اين بنا كه در روي كوه و مشرف به راه رفت و آمد بين شيراز و فيروزآباد قرار گرفته براي دفاع از شهر و نگاهباني راه استفاده ميشده است. ديوار بيروني قلعه بشكل بازو ساخته شده و بنا داراي تالار بزرگ و ايواني است كه در وسط بنا قرار دارد.

كاخ و آتشكده :

ديگر از بناي معظم و كم نظير باستاني فيروزآباد كه بصورت ويرانه‌اي درآمده، كاخ بزرگي است در سوي باختري شهر كنوني و آنطرف رودخانه. فضاي زيربنا 55×104 متر ميباشد، و اردشير پس از گشودن تمام نواحي پارس و كرمان و شكست شاهان محلي اين نقاط، دستور داد تا در فيروزآباد علاوه بر تجديد بناي شهر، آتشكده و كاخي باشكوه بسازند و آنرا «ايران را شكوه افزايد» نام گذارد.

كاخ فيروزآباد نخستين بناي طاق و گنبددار عهد ساساني است كه با يك اسلوب معماري اصيل ملي با سنگهاي نيمه تراش ميخكي ساخته شده، و طاق و گنبد هم از سنگ و سبك آن هم ايراني ميباشد. ستونهاي چهارگوش و نيمه ستون همه از سنگ ميخكي در اين ساختمان بكار رفته، و اين نوع ستون سازي در بناهاي اشكاني نيز ديده شده است. درون بنا و روي سنگها را با گچ‌بريهاي عالي كه ويژه معماري عهد ساساني است مزين گرديده، و بالاي طاقچه‌ها و درگاهها گيلوئي‌هائي است به سبك گيلوئي‌هاي بالاي درگاه‌ها در تخت جمشيد.

كاخ و آتشكده فيروزآباد با آنكه در آغاز شاهنشاهي اين دودمان ساخته شده، از بهترين ساختمانهاي عهد ساساني و طرح و نقشه و هنر آن كاملاً ايراني و ملي است. قسمتي از اين بنا كه طاقهاي سنگي گنبدي آن بجا مانده شامل بسياري از نكات و اصول جالب معماري است كه دوره‌هاي بعد در ساير ساختمانهاي ساساني از آن تقليد شده، و چون اساس بنا از سنگهاي ميخكي و بعلاوه تالارها و راهروها و ايوانها و اطاقهاي زيادي دارد، بر كاخ سروستان كه طاق گنبدي آن با آجر ساخته شده و تالارها و اطاقهايش محدودتر ميباشد، برتري دارد.

نويسندة تاريخ صنايع ايران «كريستي ويلسن» درباره اين سبك بديع معماري ساساني و طاق آجري و سنگي بحث محققانه‌اي دارد كه قسمتي از آن بر اين مفاد است: «معمولي‌ترين شكل طاق زمان ساساني طاقهاي نيم دايره‌اي ميباشد كه اغلب اوقات از ستونهاي خود عقب‌تر زده شده است. طاقهاي شلجمي شكل را در قسمت بالا با گچ پر مينمودند تا اينكه شكل نيم دايره بخود گيرد. اگرچه طاق‌هاي نوك تيز در زمان ساسانيان ديده ميشود، ولي باستان‌شناسان معتقدند كه اين شكل طاق در زمانهاي بعد بيشتر مرسوم و متداول گرديده است. ستون در ساختمانهاي ساساني بكار برده ميشد، ولي زياد معمول نبود، مگر اينكه ستونها را از چوب ميساختند كه اثري از آنها باقي نمانده است. يك قسم ستون بزرگ كه از آجر و سنگ و گچ ساخته ميشد، مورد استعمال زياد داشت. ستونهاي متصل بديوار را جهت تزئين مي‌ساختند، مانند ستونهاي سر در طاق كسري در تيسفون، و ستونهاي عقب غار طاق بستان. ديوارهاي ضخيم كه يا از سنگ نتراشيده و يا از پاره آجر و گچ ساخته شده، مخصوص اين زمان و متداول بوده است. اگرچه اينگونه ساختمان خيلي ظريف نيست، ولي نتايج نيكو از آن ميبرده‌اند. قصرها و عمارات را در داخل و خارج با گچ‌بريهاي قشنگ تزئين مينمودند، و اگر لطافت نداشت قوي و محكم بنظر ميآمد». 

ديوارهاي بيرون كاخ، پنجره نداشته، شبيه ديوار دژ ساخته مي‌شده، اما داراي ستون‌هاي چسبيده بديوار و طاق بوده است. در جهت جنوبي بيرون از كاخ، غدير آب زلالي است بنام خنپ يا قمپ آتشكده كه آب از همانجا جوشيده، جاري ميگردد. خاورشناس‌روسي استاد و. بارتلد نويسنده جغرافياي تاريخي ايران بنا بگفته اصطخري مينويسد: دم دروازه شهر در كنار استخر آب، پرستشگاه آتش‌پرستان بنام «بارين» برپا بوده، نبشته‌اي بخط پهلوي داشت، بر روي آن نوشته بودند كه براي ساختمان اين پرستشگاه سي هزار دينار زر خرج شده است. 

مانده‌هاي اين كاخ مينماياند كه هنگام آباداني تا چه اندازه با شكوه و عظيم بوده است، و اينك كه از ايوان بزرگ مدائن و بناهاي فراوان ديگر ساسانيان قسمتهاي مهمي برپا نمانده، نگاهداري مانده‌هاي اين كاخ و بناي سروستان و شاپور كازرون و ترميم آنها، بر هر فرد ايراني واجب و از جمله فرائض ملي بشمار ميرود.

سنگ نگاره‌ تنگاب فيروزآباد :

در تنگاب فيروزآباد پانزده كيلومتر مانده به فيروزآباد دست راست، آن سوي رودخانه در كمر كوه نقشي از مراسم تاجگذاري اردشير بنيان‌گذار سلسله ساساني بجا مانده است. درين نقش مظهر ميترا تاج شاهنشاهي را باردشير ميدهد. پشت سر شاه كودكي كه شايد وليعهد (شاپور اول) بوده و پس از آن سه نفر از وزرا و امراي كشور ديده ميشوند، كه بحال احترام ايستاده‌اند. بين شاه و مظهر ميترا نبشته‌اي پهلوي وجود داشته كه اينك بسياري از حروف آن ريخته و ضايع شده و تقريباً ديگر خوانا نيست. كمي دورتر در بيرون اين متن بسوي جنوب نبشته ديگري است، در 7 سطر بخط درشت پهلوي كه شرح مفصل و ترجمه آن ضمن همين نوشته بيان خواهد شد. اندازه اين سنگ نگاره 2×3 متر است.

مظهر خدا و اردشير درين حجاري مانند سنگ نگاره مراسم تاجگذاري اردشير در نقش رجب، نمودار شده، تاج شاه ‌گومانند و دستش را بحال احترام بلند كرده است. كمي دورتر از مجلس تاجگذاري شخص كوتاه اندامي كه شايد وليعهد بوده و پس از آن سه نفر ديگر نقش شده. حلقه بين شاه و مظهر خدا و روبان آن تا پائين امتداد دارد. درازا و پهناي سنگ نگاره 3×5 متر و جلوي نقش صفه‌اي بعرض يك متر، سه نفر پشت سر شاه نيز دستهاي خود را بحال احترام بلند كرده‌اند. بلندي نقش از كف رودخانه چهار متر است و بدشواري مي‌توان از آن بالا رفت. برجستگي نقش زياد و مخصوصاً نقش شاه و مظهر اهورامزدا، از سايرين برجسته‌تر است.

اشخاصي كه مايل باشند نقش و كتيبه را ببينند بايد از درخت نارون روبروي پايه پل سنگي ويران شده صد متري بالاتر روند و از آنجا از رودخانه كه ليز است و بسختي مي‌توان با كفش از آن عبور نمود، بگذرند آنهم در ماههاي تابستان و پائيز كه سطح آب رودخانه پائين ميآيد.

در حدود ده كيلومتر بالاتر از اين نقش بطرف فيروزآباد، نقش ديگري در كمر كوه و آنطرف رودخانه در صحنه وسيع‌تري نمايان است كه حالات جنگ تن به تن را مينماياند. اشخاص در اين نقش شش نفرند: يكي اردشير با هم پيكار خود – شايد اردوان پنجم – كه ويرا از پا درآورده، دومي شاپور است كه او نيز بر يكي از سرداران غلبه يافته است، سومي دو نفر سپاهي است كه يكي ديگري را از روي اسب بلند كرده است. برجستگي اين نقش مانند نقش مراسم تاجگذاري چندان زياد نبوده، ولي دقائق و نكات و رموز هنري در آن كاملاً ديده ميشود، و از نظر حجار محو نشده و بخوبي از عهدة نماياندن صحنه برآمده است. براي ديدن اين دو مجلس حجاري و نبشته پهلوي بايد از رودخانه بدشواري گذشت و به آنطرف رفت، ولي هنگام زمستان و اوائل بهار كه رودخانه آب بيشتري دارد گاهي رفتن به آنسوي ممكن نيست.

سنگ نبشته پهلوي تنگاب فيروزآباد :

نزديك فيروزآباد تنگي است كه در حدود 30 كيلومتر درازا دارد و راه آمد و رفت اتومبيل و ايلات و كاروانهايي كه بين شيراز و فيروزآباد رفت و آمد مينمايند، ميباشد. درين تنگ رودخانة پر آبي بين درختان سبز و مصفاي بادام و پسته‌هاي كوهي و گلهاي خرزهره روان است. در اواخر تنگ و پانزده كيلومتر مانده به فيروزآباد در كوه جنوبي بطوريكه گفته شد مراسم تاجگذاري اردشير ساساني حجاري گرديده كه در اين مجالس حجاري بين شاه و مظهر مهر (ميترا) آثار يك نوشته پهلوي كه بسياري از حروف آن محو و ريخته شده است، ديده ميشود. كمي دورتر در خارج اين متن بطرف جنوب نوشته‌ايست در 7 سطر بخط درشت پهلوي باندازه 50×80 سانتيمتر كه نخستين بار در سال 1924 ميلادي دانشمند فقيد پرفسور هرتسفلد آنرا پيدا نمود. چون اين سنگ نبشته در بالاي پايه‌هاي يك پل سنگي ويران شده، قرار گرفته، وي تصور كرده كه شايد مربوط بساختمان پل و متعلق بزمان ابرسام فرماندار بزرگ (وزرگفرمازار) زمان اردشير باشد. دكتر گيرشمن نيز چندي بعد كه كتيبه را مورد بررسي قرار داده ترجمه‌اي قريب بگفته‌هاي هرتسفلد از آن نموده، ولي پژوهشهاي كامل را پرفسور هنينگ استاد فقيد زبان پهلوي دانشگاه لندن، در بهار سال 1329 نمود و بموجب نوشتة او در مجله آسيائي لندن، سنگ نبشته نامبرده متعلق به قرن پنجم ميلادي يعني زمان مهرنارسه فرماندار بزرگ و صدراعظم سه تن از پادشاهان ساساني (يزدگرد اول - بهرام گور– يزدگرد دوم) سازندة پل ميباشد. مفاد ترجمه كتيبه چنين است: «اين پل بدستور مهرنارسه وزرگ فرمازار براي شادي روح او بخرج خودش ساخته شد. هر كس ازين راه عبور كند براي مهرنارسه و پسرانش بخاطر ساختن اين پل درود فرستد. با كمك و لطف خداوند نادرستي و فريب در آنجا نخواهد بود». 

مهرنارسه پسر وزرگ كه سازندة پل تنگاب ميباشد، يكي از نخست وزيران متنفذ و دانشمند زمان ساساني و تاريخ ايران است. لقب هزار بندك داشته و نسبش به خانواده سپندياد يكي از هفت خاندان ممتاز اشكاني ميرسيده، صدارت سه پادشاه را عهده‌دار بوده است. در خارج از ايران بزرگترين دشمن نصرانيت و مورد كينه و ترس عيسويها، و در داخل كشور بعنوان يك مرد نيكوكار بزرگ ستوده شده است. وي لقب هزار بندك كه يكي از القاب بزرگ زمان ساسانيها بوده، داشته.

مهرنارسه آتشگاه بزرگي بنام مهرنرسيان بساخت و در نزديكي زادگاه خود ابروان  نزديك اردشير خوره، چهار ده با چهار آتشكده براي خود و سه فرزندش زروانداذان، ماه‌گشنسپان، كارداران بساخت. اين سه فرزند سه مقام بزرگ كشوري و مذهبي و لشكري را در دربار ساساني داشته‌اند زروانداذان هيربذ كه بعد از موبدان موبد برترين مقام روحاني بشمار ميآمده – ماه‌گشنسپ واستريوشان سالار يعني وزير ماليات ارضي و «كارداران» ارتشتاران (سپهسالار بزرگ) بوده است.

فيروزآباد- قسمتي از پيروزي اردشير اول- قرن سوم ميلادي

اين شخصيت بزرگ تاريخ ساساني نامه مهم و مستدل و مفصلي در رد دين عيسويت به نجبا و بزرگان و روحانيان ارمنستان نوشته كه نيم قرن پس از او لازارفرپي عين آن اعلاميه را ضبط نموده است. مهرنارسه در اين اعلاميه تاريخي، خود را وزرگ فرمازار ايران و غيرايران خوانده است. همانطوريكه شاهان ساساني از شاپور اول ببعد پس از جنگ با روميها و گرفتن قسمتي از ايالات آسياي غربي، خود را شاهنشاه كشور ايران و غيرايران ميناميده‌اند.

نظر مورخين بعد از اسلام درباره فيروزآباد :

مؤلف حدودالعالم كه بسال 372 هجري تأليف شده، مينويسد: «گور شهري است خرم، اردشير بابكان كرده است و مستقر او بودي، و از گِرد وي بارة محكم است، و از وي گلاب جوري خيزد، كي بهمه جهان ببرند، و از وي آب طلع و آب قيصوم خيزد، كي بهمه جهان ببرند، و جائي ديگر نباشد، و اندر وي چشمه آب است سخت بجيربگان، جيره، بانو، مهرا شهر كهائي‌اند. از حدود گور بسيار نعمت و آبادان و با آبهاي روان».

ابواسحاق ابراهيم بن محمدالفارسي اصطخري متوفاي 346هـ .ق در مسالك الممالك وصف شهر فيروزآباد را اينطور نموده است: «جور، اردشير بنا كرده است. گويند درياچه بود. چون اردشير دشمن را آنجا قهر كرده خواست كي شهري بنا كند. بفرمود تا آب را راهها ساختند، چنان كه به شيبها برون شد و اين شهر بنا كرد. ديواري از گل دارد. چهار دروازه بروست: يكي را «باب مهر» گويند سوي مشرق، و يكي سوي مغرب است «دروازه بهرام» و بر دست راست «دروازه اردشير». و در ميان شهر بنائي هست چون دكاني، آنرا طربال گويند و آنرا بپارسي «ايوان و كياخره» خوانند. اردشير ساخته بود و بر هر روستا و ناحيه از آنجه ديدار افتد. و در برابر آن از كوه آبي برون آوردست، و آب هم چون فواره باين طربال برآيد و در مجراي ديگر فرو شود. و از گچ و سنگ ساخته بود. اكنون ويران شدست و در شهر آبهاي روان بسيارست. و بهر دروازه مقدار يك فرسنگ بوستان و تماشاگاه باشد».

اين مورخ نواحي و مضافات اردشير خوره را چنين نوشته است: «شيراز مقر عاملان پارس باشد، و آنجا دوازه طسوج  هست. در هر طسوجي ناحيت و عمارت است. و هر طسوجي عملي باشد در ديوان مفرد… جور قصبه آن   جور و ميمند قصبه آن مائين است. و صيمكان  و شهر آن صيمكان است، و خوار منبر ندارد. فرجان، باسجان، خنيفغان، منبر ندارد. خَبْر  منبر ندارد و اين خبر غير از خبر اصطخر است. باذوان، خورستان، فوسجان، همند، جيبرين، هرمز، تشكانات، سيف بني الصفار، همجان، كوهكان كيزرين، حسكان، سيف آل‌ابي ‌زهير، سيف عماره به جلندي باز خوانند. كُران اين جايگاه هيچ منبر ندارد. سيراف قصبه‌ايست منبر ندارد. نجيرم، جم، دشت‌وارين، غندجان، دستيقان، قصبه آن صفاره است، تَّوج، خربق قصبه اغرستان، كبر (خبر)، كارزين، ايرز، سميران، كوار، كهرجان منبر ندارد جزيره‌هاي معروف در دريا، جزيره بني كاوان. لافت منبر ندارد. خارك جزيره بزرگ است».

بين شهرها و قصبات بالا خود شهر جور را اصطخري با حصار بدون ربض ولي شيراز و كارزين و كبر ( خبر) وابرز (ابرز) و سيمران را داراي قهندژ و ربض نوشته است بدون حصار.

در فارس نامه ابن بلخي كه تأليف آنرا بحدود سال 510  هجري حدس زده‌اند شرح مفصلي راجع بكوره اردشير و قصبات و شهرهاي نواحي آن دارد، كه ذكر همه آنها درينجا مناسبتي ندارد، فقط نوشته او راجع بخود شهر جور كه مركز و حكومت‌نشين اين كوره بوده است، بشرح زير نقل ميشود:

«فيروزآباد بقديم جور گفتندي، گل جوري بدانجا منسوبست، و بروزگار كيانيان اين شهري بزرگ بود و حصاري عظيم داشت، پس چون ذوالقرنين بپارس آمد چندانك كوشيد آنرا نتوانست ستدن. رودي است آنجا رود «برازه»  گويند بر بلندي است چنانك از سر كوه ميآمد. اسكندر آن رود بگردانيد و در شهر افكند و لشكر بنشاند تا نگاه ميداشتند و بحكم آنك فيروزآباد در ميان آخره نهاده است كي پيرامن كوهي گرد بر گرد در آمدست چنانك بهر راه كي در آنجا روند بضرورت كريوه بيآيد بريدن ازين آب آن شهر غرق شد و آن آخره پر آب بيستاد همچون دريائي و آنرا هيچ منفذ نبود و روزگارها دركشيد و آن همچنان ميافزود، تا اردشير بن بابك بيامد و جهان بگرفت و آنجا آمد و مهندسان و حكما را جمع آورد

فيروزآباد- نماي عمومي پيروزي اردشير اول بر اردوان پنجم- قرن سوم ميلادي

تا تدبير گشادن آن آب كند و مهندسي سخت استاده بود نام او «برازه» تقدير كرد كي نشيب آن آب بكدام جانب تواند بودن و پس زنجيرهاي قوي سخت بساخت و ميخهاي آهنين هر يكي چند ستوني در آن كوه سخت كرد و كوه را سولاخ (سوراخ) ميكردند هم او و هم كاركنان تا چنان شد كي پاره ماند تا سولاخ شود. پس اردشير آنجا حاضر شد و حكيم برازه او را گفت اگر تمام سولاخ كنم آب زور آورد و مرا و آنانرا كي با من كار ميكند، ببرد. زنبيلي عظيم از چرم فرمود كردن و برازه مهندس و كاركني چند در آنجا نشست و بدان زنجيرها چنان محكم عظيم به بست و خلايقي را تربيت كرد تا چون سولاخ شود آن زنبيل را زود بركشند. ايشان شكنها كار بستند تا آن پاره كي مانده بود سولاخ شد، و آب نيرو كرد، و زنبيل با حكيم و آن جماعت در كشيد و چندانك از بالا مردم قوت كردند فايده نداشت، و آب چنان زور آورد كي آن زنجيرها بگسست و باقي آن زنجيرها بر آن كوه هنوز ماندست و چون از آنجا بيفتاد شهر فيروزآباد كي اكنون هست بنا كرد و شكل آن مدور است چنانك دايره پرگار باشد، و در همان شهر آنجا كي مثلاً نقطه پرگار باشد دكّه انباشته برآورده است و نام آن «ايران گرده» و عرب آنرا «طربال» گويند و بر سر آن دكّه سايها ساخته و در ميانگاه آن گنبدي عظيم برآورده و آنرا گنبد «كيرمان» گويند و طول چهار ديواراين گنبد تا زير قبه آن 75 گز است و اين ديوارها از سنگ خارا برآورده است، و پس قبه عظيم از آجر بر سر آن نهاده و آب از يك فرسنگ از سر كوه رانده و بفواره بر اين سر بالا درآورده، و دو غدير است يكي بوم (شايد برم باشد) ببر گويند و ديگر بوم جوان، و بر هر غديري آتشگاهي كرده است و شهري است سخت خوش و تماشاگاه و نخجير بسيار و هواي آن معتدل است و درست بغايت خوش و ميوه‌هاي پاكيزه بسيار از همه نوع و آبهاي فراوان و رودهاي روان گوارا و جامع و بيمارستان نيكو ساخته‌اند، و صاحب عادل دارالكتبي ساخته است سخت نيكو كي هيچ جائي مانند آن نيست و قلعه «سهاره» بدان نزديكي است و مردم فيروزآباد متميز و بكار آمده باشند و بصلاح موسوم».

169_9_1

مقدسي گويد: «شهري بسيار نيكوست و انسان از هر دروازه شهر كه بيرون رود تا يك فرسخ در باغ و عمارت راه مي‌پيمايد. آب شهر از كوهي نزديك ميآيد و از ظرفي مسين كه سوراخ تنگ دارد آبي بسيار تند خارج ميشود». اصطخري نيز عباراتي بر همين مفاد دارد: «بر در شهر سوي شيراز بركه‌اي هست در ميانه آن ديگي مسين برو فرو نهاده‌اند و سوراخي درين ديگ است و آبي عظيم از آن سوراخ تنگ ميآيد».

سامي، علي. "شهرباستاني گرو فيروزآباد كنوني، كاخ ـ آتشكده ـ سنگ نگارة فيروزآباد و سنگ نبشتة پهلوي آن". دوره 15، ش 169و170 (آبان و آذر 55): 2-9، تصوير.

“پاورقي‌ها”

1 - تاريخ بلعمي صفحه 885 .

2- شهر و هيشت آباد اردشير

3 - صفحه 125 تاريخ ايران تأليف پرفسور كريستي ويلسن ترجمه عبدالله فريار چاپ تهران سال 1317.

4- صفحه 215 جغرافياي تاريخي ايران تأليف بارتلد ترجمه حمزه سردادور چاپ تهران سال 1308.

5- ترجمه مقاله پرفسور هنينگ راجع باين كتيبه در صفحه 352 مجلد چهارم گزارشهاي باستانشناسي تأليف نويسنده منتشر گرديده است.

6-Abruvan  

7- صفحه 132 حدودالعالم بكوشش دكتر منوچهر ستوده.

8- صفحه 110 مسالك و الممالك اصطخري بكوشش ايرج افشار.

9- معرّب تسو بمعني بخش امروزي.

10- خفر.

11- صفحه 99.

12- اصطخري اين رود را « نهر تيرزه » ناميده كه از شهر خنيفغان برميخيزد. خنيفغان يا خنيفقان را خنفگان گفته‌اند.

13- صفحه 181 فارس‌نامه بلخي بكوشش علي نقي بهروزي چاپ شيراز سال 1343.

14- صفحه 131 مسالك اصطخري بكوشش ايرج افشار

©  Meymand.Com حق نشر محفوظ   ©